به نام خالق زیبایی ها

خدایا بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم و هرکجا آزادگی هست، ببخشایم.

به نام خالق زیبایی ها

خدایا بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم و هرکجا آزادگی هست، ببخشایم.

به نام خالق زیبایی ها

سلام. من دانش آموز سال سوم دبیرستان علامه طباطبایی هستم.
هدف من از راه اندازی این وبلاگ، آشنایی بیشتر با اصول دینی ،امامان شیعه و نشانه های قرآنی است.
امیدوارم مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد.

کرامات مسجد جمکران

شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۰ ب.ظ

در مورد مسجد جمکران زیاد شنیده ایم. در ادامه مطلب به یک نمونه از معجزاتی که در این مسجد اتفاق افتاده، اشاره می کنم.

کرامات و معجزات مسجد جمکران

معجزات حضرت بقیّة اللَّه‏علیه السلام در مسجد مقدّس جمکران‏
کرامات و معجزات و عنایاتی که از ائمه‏ اطهار علیهم السلام صادر گشته و از سوی راویان مورد اعتماد روایت شده، و در کتاب‏های مورد استناد ثبت گردیده، منحصر به صدر اسلام و قرون اوّلیه‏ی اسلام نیست، بلکه هر روز در گوشه و کنار جهان، بویژه در حرم ائمه‏ هدی‏ علیهم السلام معجزات و کرامات تازه‏ای تحقّق می‏یابد که دلیل حقّانیّت پیشوایان شیعه، و مایه‏ دل گرمی شیعیان است.

هر یک از شما، یک یا چند معجزه در حرم مطهّر ثامن الحجج امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام دیده و یا شنیده‏اید.

اکنون که دوران فرمانروایی حضرت بقیّة اللَّه، أرواحنا فداه، است، همه روزه، ده‏ها نفر در اقطار و اکناف جهان، با توسّل به ذیل عنایت آن حضرت‏علیه السلام، از امراض صعب‏العلاج و دیگر گرفتاری‏های خانمان‏سوز، به طور معجزآسا، رهایی می‏یابند و برای همیشه، خود را رهین عنایت آن حضرت می‏دانند.

در این جا، یکی از این کرامت‏ها را که در شب دوازدهم جمادی‏الاولی۱۴۱۴ هجری، در مسجد مقدّس جمکران، برای یک کودک سیزده ساله‏ زاهدانی روی داد، برای نورانیّت قلب خوانندگان گرامی می‏آوریم.

این کودک، سعید چندانی، دانش‏آموز کلاس پنجم ابتدایی است که در دبستان محمّد علی فائق، در زاهدان، مشغول تحصیل است.

سعید، در یک خانواده‏ مذهبی، در زاهدان متولّد شده و بر شیوه‏ عقاید اهل تسنّن تربیت یافته است.

مادر سعید، اگر چه از لحاظ نسب، به خاندان عصمت و طهارت منسوب است، ولی او نیز سنّی حنفی است.

سعید، یک سال و هشت ماه پیش از تاریخ یاد شده، در یک تعمیرگاه ماشین، پایش می‏لغزد و به چاهی که روغن و فاضلاب تعمیرگاه در آن می‏ریخته می‏افتد، و جراحت‏های مختلفی بر بدن‏اش وارد می‏شود. این جراحت‏ها، بهبود می‏یابد، ولی غده‏ای در ناحیه‏ی شکم پدید می‏آید. نخست، خیال می‏کنند که فتق است، ولی با گذشت چند ماه، پزشکان معالج، اظهار می‏کنند که غده‏ سرطانی است و باید او را برای معالجه به تهران ببرند.

او را به تهران می‏آورند و در ((بیمارستان هزار تختخوابی)) بستری می‏کنند. پس از نمونه‏برداری و احراز غده بدخیم سرطانی، او را به ((بیمارستان الوند)) منتقل می‏کنند و غده ای به وزن یک کیلو و نیم از شکم او بیرون می‏آورند، ولی در مدّت کوتاهی، جای غده، پر می‏شود. پزشکان، اظهار می‏کنند که با این رشد سریع غده، دیگر کاری از ما ساخته نیست.

مادر سعید، شبی در خواب می‏بیند که به او می‏گویند: (( سعید را به مسجد جمکران ببرید)).

طبعاً، یک زن سنّی، نمی‏داند که مسجد جمکران کجا است، ولی هنگامی که خواب‏اش را برای دیگران نقل می‏کند، او را به مسجد جمکران قم راهنمایی می‏کنند.

وی، سعید را با دیگر فرزندش، محمّد نعیم، به قم می‏آورد و بلافاصله به مسجد مقدّس جمکران مشرّف می‏شوند.

سعید، روز سه‏شنبه یازدهم جمادی الاولی ۱۴۱۴ هجری ساعت یک و نیم بعدازظهر، وارد مسجد جمکران می‏شود. خدّام مسجد، وضع او را که به این منوال می‏بینند، او را در اتاق شماره‏ هشت زایرسرای مسجد، اسکان می‏دهند.

مادر سعید، اَعمال مسجد را فرا می‏گیرد، با پسرش، محمّد نعیم، اَعمال مسجد را انجام می‏دهد، آن گاه عریضه‏ای تهیه می‏کند و آن را در چاه می‏اندازد، و با دلی سرشار از امید، به ذیل عنایت حضرت بقیّةاللَّه، أرواحنا فداه، متوسّل می‏شود.

شب، فرا می‏رسد و عاشقان حضرت بقیّةاللَّه، أرواحنا فداه، طبق رسم سنواتی که شب‏های چهارشنبه، از راه‏های دور و نزدیک، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف می‏شوند، دسته دسته می‏آیند، در مسجد، به عبادت و نیایش می‏پردازند.

مشاهده‏ این شور و هیجان مردم، در دل مادر سعید، طوفانی ایجاد می‏کند. او نیز همراه ده‏ها هزار زایر به عبادت و دعا و تضرّع می‏پردازد و شفای فرزندش را از حضرت بقیّةاللَّه، أرواحنا فداه، با اصرار و الحاح مسئلت می‏کند.

هنگامی که به اتاق مسکونی‏اش در زایر سرای مسجد می‏آید، دو نفر از خادمان، با اخلاص، به اطاق او می‏آیند و در آن جا عزاداری می‏کنند و برای شفای سعید، به طور دسته جمعی، دست به دعا برمی‏دارند.
اکنون که دوران فرمانروایی حضرت بقیّة اللَّه، أرواحنا فداه، است، همه روزه، ده‏ها نفر در اقطار و اکناف جهان، با توسّل به ذیل عنایت آن حضرت‏ علیه السلام، از امراض صعب‏العلاج و دیگر گرفتاری‏های خانمان‏سوز، به طور معجزآسا، رهایی می‏یابند و برای همیشه، خود را رهین عنایت آن حضرت می‏دانند

سعید می‏گوید: درست، ساعت سه‏ بعد از نیمه شب بود که در عالم رؤیا دیدم نوری از پشت دیوار ساطع شد و به طرف من به راه افتاد.

او، یک انسان بود، ولی من، از او، فقط نور خیره کننده‏ای می‏دیدم که آهسته آهسته به من نزدیک می‏شد.

من، ابتدا، مضطرب شدم، ولی سعی کردم که بر خودم مسلّط شوم. هنگامی که نور به من رسید، به ناحیه‏ سینه و شکم من اصابت کرد و برگشت.

من، از خواب بیدار شدم و چیزی متوجه نشدم و باز هم خوابیدم. صبح که از خواب برخاستم، سعی کردم که خودم را به عصایم نزدیک کنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجه شدم که بدنم سبک شده و آن حالت درد شدید، به کلّی، از من رفع شده است.

در آن وقت، متوجه شدم که شفا یافته‏ام و آن نور، وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان علیه السلام بوده است .

این معجزه‏ی باهر و کرامت ظاهر، در شب چهارشنبه دوازدهم جمادی الأولی ۱۴۱۴ هجری برابر با پنجم آبان ۱۳۷۲ خورشیدی رخ داد.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۳
هومن دارینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی