عمری است به امید وصالت دعای فرج می خوانیم که گاه اشک، بغض سکوتمان را می شکند، اما وصل تو همچنان دور است.
در خلوت رویاهایمان نام مقدست را بر زبا اندیشه مان جاری می سازیم، شاید مرهمی باشد بر زخم کهنه تنهایی مان.
ما هر آدینه چشم در راهیم.
زمین دور تو میگردد،زمان در محضرت رام است..
تمام موجهای آب،کنارت صاف و آرام است..
و حتی تابش خورشید نشان از نور تو دارد..سحاب و ابر و بارانها،به امید تو می بارد..
تو ای دردانه هستی،حضورت یکسره شادی..قدمهایت پر از رویش ،صدایت بانگ آزادی..
امیر مهربان من،تو ای دلسوز انسانها..تویی غم خوار مظلومان،ولی خود همچنان تنها..
به اسم عدل و آزادی،زمین را زیر و رو کردیم..ولی هنوز گیج و منگ به دور خویش میگردیم..
خبر داریم غمگینی،خبر داریم پر دردی..همیشه تک تک ما را،تو بودی که دعا کردی..
دوباره در بساطم هیچ،ندارم جز گناهانم...ولی با این همه امشب،تو را بسیار میخوانم..
به امید ظهورت تا زمین جانی دگر گیرد..برای تکه نانی خشک،کسی دیگر نمی میرد..
صدا را گوش کن بشنو،صدا از کعبه می آید...همیشه بوده بانگ او ،فقط لبیک می خواهد...